سفارش تبلیغ
صبا ویژن
احترام دانشمند عمل کننده به علمش، مانند حرمت شهیدان و راستان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
!هاجَرَ _یُهاجِرُ _مُهاجَرَت _هاجِر!
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» 7

 

 

اگر بررسی کنید

خلیفه ی دوم

که ما بغض اون رو در دل داریم ،

فضائلی داشته که

اگه بدونیم می فهمیمش

 

ما وضعمون بد تر از اوست!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( جمعه 90/6/11 :: ساعت 6:59 عصر )

»» 5

 

 

ما از ماهواره می ترسیم و باید هم بترسیم!چرا؟!

چون ما یکسری کارها و وظایفی رو درست و در جای خودش انجام ندادیم!

باید هم از ماهواره بترسیم با این اوضاعمون.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( جمعه 90/6/11 :: ساعت 6:57 عصر )

»» 3

 

 

مگه فرعون کی بوده که هی می گیم فرعون؟!

مطمئنیم که ما شبیه اون نیستیم ؟!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( جمعه 90/6/11 :: ساعت 6:56 عصر )

»» 4

تو فکر می کنی

از

منصور دوانیقی

به تری؟!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( جمعه 90/6/11 :: ساعت 6:55 عصر )

»» 2

 

 

نماز و روزه مقدمه است که حسن خلق پیدا کنی،

اینقدر با خدا بنشینی تا مثل خودش خوش اخلاق بشی.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( جمعه 90/6/11 :: ساعت 6:54 عصر )

»» 1

 

 

بعد از نماز به هم می گیم"تقبل الله" یعنی چی؟

یعنی اینکه ان شاالله خدا نمازتو قبول کنه

از تو ِ بد اخلاق یه آدم خوش اخلاق بسازه!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( جمعه 90/6/11 :: ساعت 6:54 عصر )

»» همین

 

_نوشته ی زیر کپی شده است از وبلاگی در دنیای نت.

فرض کنیم شما نوعروس و نودامادی هستید که به تازگی عقد کرده اید و دارید یک تجربه کاملا جدید یا یک سبک زندگی متفاوت را می گذرانید؛ زندگی با یک شریک تمام وقت! قاعدتا این شکل جدید زندگی برخوردهایی را هم در بردارد که جرقه اولین دعواهای زن و شوهری شما را رقم می زنند. 

 

واقعیت این است که روزهای اول زندگی، روزهای «منطبق شدن با دیگری» است. حتی تصورش هم برایتان سخت است؛ عمرا فردیتتان را از دست بدهید؟! ولی واقعیت زندگی همین است. حتی اگر شما در ویژگی های کلی شخصیتی نسبتا مشابه باشید، چیزهای دیگری هستند که در روزهای اول زندگی خیلی منصفانه باید در موردش توافق کنید؛ چیز هایی مثل غذا خوردن، حد پوشیدگی، ساعت به خواب رفتن و بیدار شدن، تماشا و انتخاب برنامه تلویزیون و رفتن به جاهایی که هر دو نفر دوست دارند.

 

اینها خیلی چیزهای کوچکی هستند؟ بله! شاید اینها خیلی روزمره و کوچک باشند اما زندگی از همین چیز های کوچک درست شده است. معمولا دعواها هم از همین چیزهای کوچک شروع می شوند.

 

 

 

 

دعوای زن و شوهر بالاخره باید یک فرقی با دعوای وسط خیابان داشته باشد. اینکه آن قدر صدایتان را بلند کنید که همسایه طبقه بالا هم بشنود، اینکه هر وقت می خواهید بحثی را شروع کنید حالتان جوری است که می خواهید منفجر شوید، اینکه همسرتان را تهدید کنید، فقط مشکل را چند برابر می کند

 

 

بر چهار راهی دعوا

 

وقتی که ما با همسرمان اختلاف پیدا می کنیم، برای حلش چه راه هایی به ذهنمان می رسد؟ چطور عمل می کنیم؟ معمولا ما 4 راه بیشتر نداریم:

 

1 ـ مذاکره می کنیم. مثل دو تا بچه آدم می نشینیم با همسر گرامی در مورد مشکلمان صحبت کرده و راه حل هایش را بررسی می کنیم. بعد هم به احتمال بعید به یک توافق منصفانه می رسیم.

 

 

2 ـ خوشبین می شویم. می شویم سعدی شیرازی و با دیدن کسی که پا ندارد، به خاطر همین کفش کهنه شکر می گوییم. ندیده اید کسانی را که تا با شوهرشان دعوایشان می شود، شکر خدا می کنند که شریک زندگی شان مثل مرد همسایه معتاد نیست؟ بالاخره این هم یک راهش است دیگر!

 

 

3 ـ بی خیال می شویم. با خودمان می گوییم مسئله اصلا ارزش دعوا کردن ندارد و همین جوری بی خیالی طی می کنیم.

 

 

4 ـ می ریزیم توی خودمان. ناراضی هستیم اما مستقیما به همسرمان نمی گوییم؛ به جای آن درددل هایمان را می بریم به همکار یا زن همسایه می گوییم.

 

 

گفتن ندارد که هیچ کدام از 3 راه آخر، در طولانی مدت جواب نمی دهند. بهتر است از همان اول زندگی، «مهارت مذاکره کردن» را توی خودتان پرورش دهید، چطور؟ تا آخر بخوانید دست تان می آید.

 

نه، خدایی اش خودتان هم این حرفتان را قبول دارید؛ برمی گردید وسط دعوا به همسرتان می گویید من بهتر از تو می دانم منظورت چیست؛ یعنی شما دیگر از سلول های مغز همسرتان هم به او نزدیک ترید؟ ماشاءالله صمیمیت!

 

نرخ های ده گانه وسط دعوا

 

غیر از اختلاف های شخصیتی چیزهای دیگری هم موجب داغ تر شدن دعوای زن و شوهر می شوند؛ چیز هایی که بهشان می گویند «سبک های ارتباطی ناسالم».

 

1 ـ حرف زدن از موضع قدرت

 

آقا! خانم! همسرتان که زیردستتان نیست که هی پند و اندرزش می دهید، برایش سخنرانی می کنید، شخصیت اش را به جای روان شناس تحلیل می کنید یا با منت از سرش می گذرید؛ همسرتان، همسرتان است؛ «هم» به علاوه «سر»!

 

2 ـ ایجاد احساس گناه در طرف مقابل

 

یعنی چه که می گویید تلف شده اید، قربانی شده اید؟ یعنی چه که تمام ایثارهای بوده و نبوده گذشته را ردیف می کنید؟ یعنی چه که خودتان را با آدم های هزاربار از خودتان بدتر مقایسه می کنید؟ می خواهید همسرتان احساس گناه کند و از خیر دعوا بگذرد و حق را بدهد به شما؟ فکر می کنید همیشه این کار جواب می دهد؟

 

3 ـ اجتناب، اجتناب، اجتناب

 

برای این 3 بار نوشتم اجتناب که بدانید بیشتر از یک نوع اجتناب داریم. بعضی ها کلا از دعوا اجتناب می کنند؛ یعنی با یک اخم یا شانه بالا انداختن سر و ته قضیه را هم می آورند یا با یک میانبر اجتنابی زیرکانه، در حرف هایشان از ضمیر سوم شخص استفاده می کنند؛ «آدم باید...»، «وقتی یه نفر...» و... بعضی ها می آیند از موضوع دعوا اجتناب می کنند؛ آنها حاشیه می روند، سکوت می کنند یا جوری رفتار می کنند که انگار حرف دعوا زای همسرشان را نشنیده اند. کلا به این آدم های اجتنابی باید گفت که «لطفا دعوا کنید!».

 

4 ـ ذهن خوانی

 

نه، خدایی اش خودتان هم این حرفتان را قبول دارید؛ برمی گردید وسط دعوا به همسرتان می گویید من بهتر از تو می دانم منظورت چیست؛ یعنی شما دیگر از سلول های مغز همسرتان هم به او نزدیک ترید؟ ماشاءالله صمیمیت!

 

5 ـ استفاده از «بله، اما...»

 

بله، از این تناقض آمیزتر وجود ندارد. بعضی ها تکیه کلامشان همین با پا پیش کشیدن و با دست پس زدن «بله، اما...» است. بابا، اگر مشکلی وجود دارد، اگر حرف همسرتان را قبول ندارید، راست و محترمانه بگویید که قبول ندارید. مجبورید این کار را انجام دهید که روان شناسان ناچار شوند یک اسم قلمبه سلمبه را بگذارند روی این کارتان؛ «شکایت کردن معارض و مغایر»؟!

 

یکی از بدترین راه ها این است که وسط حرف های همسرتان بزنید زیر گریه (خانم عزیز!) تا او مجبور شود حرفش را قطع کند یا برعکس بزنید زیر خنده (آقای عزیز!). کلا زیاد توی حرف همسرتان نپرید؛ چه با گریه، چه با خنده و چه با حرف

 

 

6 ـ تعمیم دادن جزئیات

 

تو «همیشه» این کار را می کنی، من «هیچ وقت» از زندگی روی خوش ندیده ام، تو «باید» قدر من را بدانی، من «نباید» تو را آزاد می گذاشتم و... باید و نباید چون حس بد اجبار را در طرف مقابل به وجود می آورد، مسلما باعث موضع گیری طرف مقابل می شود. اما در مورد هرگز و همیشه و هیچ وقت و دیگر کلمات مطلق مثل اینها، ویرجینیا ستیر ـ روان شناس خانواده ـ حرف قشنگی دارد؛ «این کلمه ها از دنیای اساطیر آمده اند و در زندگی روزمره واقعیت ندارند». آقا! خانم! با همسرتان در مورد همین «دفعه» دعوا کنید و فوری نچسبانیدش به «هرگز» و «همیشه».

 

7 ـ عقل گرایی بیش از حد

 

این هم برای خودش مسئله ای است. مثلا همسرتان شریک عاطفی زندگی تان است. گاهی منطقی بودن بیش از حد و تجزیه و تحلیل کردن ماوقع جواب نمی دهد؛ یک نگاه مهربان یا یک لبخند یا یک جمله عشقولانه بهتر دعوا را خاتمه می دهد.

 

8 ـ قطع کردن حرف طرف مقابل

 

مورد 7 را که خواندید، فکر کردید دیگر هر راه عاطفی ای ـ به هر شدتی ـ خوب است، نه؟ نه عزیز من! یکی از بدترین راه ها این است که وسط حرف های همسرتان بزنید زیر گریه (خانم عزیز!) تا او مجبور شود حرفش را قطع کند یا برعکس بزنید زیر خنده (آقای عزیز!). کلا زیاد توی حرف همسرتان نپرید؛ چه با گریه، چه با خنده و چه با حرف.

 

9 ـ پرخاشگری کلامی

 

دعوای زن و شوهر بالاخره باید یک فرقی با دعوای وسط خیابان داشته باشد. اینکه آن قدر صدایتان را بلند کنید که همسایه طبقه بالا هم بشنود، اینکه هر وقت می خواهید بحثی را شروع کنید حالتان جوری است که می خواهید منفجر شوید، اینکه همسرتان را تهدید کنید، فقط مشکل را چند برابر می کند؛ یا زبانم لال، زبانم لال، زبانم لال، کتک کاری... نه؛ الان دیگر فکر کنم قرن بیست و یکم باشد، من اصلا نباید به آن فکر کنم!

 

10 ـ تحقیر کلامی

 

«تو هم با این فکر های لوس و احمقانه ات!»، «خیلی ساده لوحی!»، «اصلا بلد نیستی زندگی کنی!»، «بدبخت! تو تا حالا توی عمرت تونستی دو تا لباس با هم ست کنی؟» و... باز هم نمونه بیاوریم از تحقیر کلامی؟ تحقیر که هیچ، حتی انتقاد بجا هم وقتی زیاده از حد تکرار شد آزارنده می شود و زندگی را تلخ می کند. غیر از اینها، بعضی ها عادت دارند توی مهمانی ها به جای زنشان حرف بزنند؛ این هم نوعی تحقیر غیرمستقیم است، نه؟

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( جمعه 90/6/11 :: ساعت 5:39 عصر )

»» کاش

ای کاش نبودم که اینقدر دلت را بیازارم

کاش نبودم که اینقدر خسته و شکسته نشوی...

اصلا شاید همین روزها خدایت مرا هم برد به نزد خود...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( یکشنبه 90/5/30 :: ساعت 11:20 صبح )

»» ؟!

می گفت:

بعضی ها

اینقدر راست می گن

تا بتونن

راحت

دروغشونو

عرضه کنند!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( چهارشنبه 90/5/26 :: ساعت 5:33 صبح )

»» خدا

 

تو با خدای خود انداز کار و

 

 دل خوش دار

 

که رحم اگر نکند مدعی

 

 خدا بکند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( چهارشنبه 90/5/19 :: ساعت 5:43 عصر )

<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پناهندگی دشمن به ابی عبدالله
مداهنه
مومن
همینم!
بازیافت زباله
سایه دنیا
عمر سعدی که من باشم
... کی گفته من بابا ندارم...کی گفته من بی کس و کارم...
اجلی که سر برسه حکما سر رسیده!
بیمارستان مهدیه
گفته
خب چرا آخه؟!
هیچ جا
---
به نام غیر اخلاق
[همه عناوین(120)]

>> بازدید امروز: 8
>> بازدید دیروز: 7
>> مجموع بازدیدها: 96439
» درباره من

!هاجَرَ _یُهاجِرُ _مُهاجَرَت _هاجِر!

» پیوندهای روزانه

بوی کاغذ طعم تایپ_محسن حدادی_ [4]
گل دختر _چند طلبه_ [12]
به نام بازسازی_زائر شهید_ [1]
پیامک های اخلاقی
بحث آزاد درباره اسلام_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_
اندیشه ولایت فقیه_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_ [3]
سوالات اعتقادی_مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات اخلاقی تربیتی_مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات مشاوره ای_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات خانوادگی_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_ [2]
موسسه نرم افزاری آوا مهر کوثر
کیستی ما_وحید یامین پور_ [1]
خبرنامه دانشجویان ایران
موسسه نور الزهرا
یک استکان چای داغ_دستنوشت های یک روحانی_ [2]
[آرشیو(37)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حاج آقا[45] . سوالات من[6] . بیمارستان مهدیه زایمان کاهش حرکت جنین .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
شب و تنهایی عشق
طریق یار
قافیه باران
تنهاترین عاشق
عطر حضور
ای دریغااااااااا
Sense Of Tune
عزیز دل
پایگاه سایبری شهید حاج حفظ الله عابدینی
نمیشناسم
کشکول
تأملات نوشتنی_فطرس_
گمنام
اینجا،آنجا،همه جا
عشق است و زندگی
همیشه یکی هست...
من.تو.ما
بو
شرکت نمین فیلتر
پندار
غار
وبلاگ اطلاع رسانی آقای امجد
آزاده عباسی
فتوبلاگ قلب اروند
فتوبلاگ قلب اروند2
سایت رضا امیرخانی
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان
مجله حوراء
یک روز در غسالخانه
منطقه آزاد چابهار
میترایسم

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان














» طراح قالب

کد موزیک