مداراة الأصدقاء
و
مداهنة الأعداء
ما اونقدر وقت نداریم که با همه سرشاخ بشیم
مداهنه یعنی یچیزی مثل گریس کاری
\
جایی که می خوای اصطکاک پیش نیاد گریس میزنی
سرشاخ شدن رو دور بزن براش فرصت نداری!
اگه بخوای با همه سر شاخ بشی
همه اسلام رو هم خرج دعوات می کنی؛
المومن أحلی من العسل
المومن حشٌ و بشٌ و بسّامٌ
به حضرت می گیم ما همین ایم که هستیم
ولی هی می یایم و می ریم
اینقدر می یایم و می ریم تا بالاخره ما رو درستمون کنی!
بیراهه دارن می رن اینا؛ نجس اند اصلا.
_باشه! هرچی هستن باشن.الناس کمعادن الذهب والفضة.طلان می شوریم استفاده می کنیم.
***
به راه نمیان!
_ باشه نیان.شما وظیفه ات اینه که محبت کنی؛بالاخره اونم بشره اختیار داره بیاد یا نیاد.
مثل دنیا مثل سایه است.
دنبالش بری بهش نمی رسی.
ولی دنبالش نباشی خودش ذلیلانه دنیالت میاد.
امیرالمومنین علیه السلام
یه عمر سعدی بوده که اصصصلا به ما ربطی نداره؟
ما خودمون همین الان یه پا عمر سعدیم.
بالاخره به دنیا اومد
یه دختر
بدون پدر
وقتی زنگ می زنم به موبایل مادرش
آتیش می گیرم...
:
کی گفته من بابا ندارم
کی گفته من بی کس و کارم
بابای من قشنگترین بابای دنیاست
حتی اگه تو آسموناست
خوب می دونه رقیه تنهاست
کی گفته من بی کس و کارم
کی گفته من بابا ندارم
یه نوزاد دختر کوچولو تو اون محله.بدون پدر.بدون حامی.
وقتی بهش زنگ میزنم و پیشوازشو میشنوم یاد این میفتم:
أنا و علی أبوا هذه الأمة
هر هفته میاد بهشت زهرا و چند قبر رو آب جارو می کنه پارافین می زنه گل پر پر می کنه
داماد و دخترم و نوه ام هستن...
پزشک بودند،
و مقیم سوئد
برای دیدن تنها فامیل دامادم که عمه اش بود به ایران و بم آمدند
شب رسیدند
و صبح شد.
و صــــــــــــــــــــــــــــــــبح شد عمرشان.
سحر ، آن زلزله ی کذایی شروع به کار کرده بود...
به اتفاق دوست باردارمون می ریم به بیمارستان مهدیه در فدائیان اسلام.
به دلیل کاهش حرکت جنین از صبح تا شب.
وارد اورژانس می شیم.خیلی جدی با ما برخورد دارند.
و البته چشم قره هاشون به یک زن باردار بسیار محسوس بود.
انگار یک جانی حرفه ای اومده اونجا.
کارشون تموم شده می گن که به عنوان همراه مریض بیا دقیقا اینجا رو اسم و فامیلت رو بنویس و امضا کن.
توی برگه نوشته" بنا به درخواست مریض و برخلاف صلاحدید پزشک"
میگم چرا؟
میگه خب ما تشخیص دادیم که بستری بشه اما شما میخواید برید.
می گم ما هرچی شما بگید انجام میدیم الان شما میگید بستری بشه؟
میگه بله!
میگم خب بستری بشه!
میگه خب مادر میگه جنین حرکت کرده لازم نیست بستری بشه.
میگم خب اگه لازم نیست بستری بشه پس چرا می گید امضا کنم که برخلاف تشخیص پزشک مرخص شده؟
تقریبا 5-6 نفر با هم شروع کردن این ازون سوال بپرس و اون از این سوال بپرس.
آخرش میگن سونوگرافی بده که خیالمون راحت بشه و بعد بره.
خب بالاخره ما هم که گوش هامون دراز نیست.
گفتم برگه رو بدید امضا کنم فردا میبریمش یک بیمارستان خوب.
همه پرستار ها سعی کردن با چشم قره هاشون منو همراهی کنم.
موقع برگشت هم گفتم خوش گذشت!
واقعا باید با یک زن باردار طوری برخورد بشه که بگه من حاضرم بچه ام توی خونه به دنیا بیاد ولی پیش این ها نیام.
نمیدونم چرا...
نمیدونم چرا ماها وقتی می بینیم یکی ضعیف هستش عقده هامون رو رو سر اون می ریزیم.
در مورد بد اخلاقی پرستارها در برخی بیمارستان های دیگه هم شنیدم.
و واقعا جای تاسف داره که پرستاری که باید رئوف و مهربان باشه با مادرهای باردار رفتار زننده و تندی مثل اونها داشته باشه.
نمیدونم چرا...