در مورد مسجد المرء بیتها که پیامبر ص فرموده اند؛ استاد ی فرمودند که: این حدیث برای یک برهه ی زمانی خاصی بوده و اون زمانی بوده که تعداد یهودیها در شهر بیش از تعداد مسلمون ها بوده و یهودیها در وقت نماز صبح و نماز مغرب زن های مسلمون رو مورد آزار و اذیت قرار می دادند؛ برای همین پیامبر در اون برهه ی زمانی گفتند که زن ها در این زمان خونه شون براشون مسجده و نیان بیرون برای مسجد رفتن. و الا مسجد ها زمان پیامبر قسمت زنونه هم داشته و پیامبر ص هیچ مخالفتی نمی کردند.
جواب: فعلا جوابی برای این قضیه ندارم و البته قبولش هم ندارم.اگر فردی توضیحاتی بیشتر و دقیقتر و مستندتر در این باره دارد از آن استقبال خواهم کرد.در کامنت ها.
گفت استادشون گفتند: در مورد حدیثی که حضرت فاطمه س ع فرمودند که خیرٌ للنّساء ... ؛ استادشون فرمودند که در تاریخ و احادیث گشته اند و این حدیث را با لفظ "الخیر للنّساء" هم پیدا کرده اند. و الخیر درست تره چون اگر با لفظ اولی بگیم خود حضرت فاطمه س و حضرت زینب س نیز جزو زن های خوب حساب نمیشن به دلیل اینکه حضرت فاطمه س خطبه خوندند وقتی دیدند حضرت علی ع مظلوم واقع شدند و همچنین حضرت زینب س در مجلس یزید بعد واقعه کربلا خطبه خوندند ؛ و یا اینکه استادشون فرمودند که پیامبر ص حضرت فاطمه س را سوار شتر می کردند و در شهر می گردوندند و...»»» اگر بگیم الخیر یعنی بهتره زن ها اینجوری باشن حالا نبودن هم زن بدی نیستن. و باز هم اینکه اونها برای کمک به ولی امرشون رفتند بیرون و ماهم باید برای کمک به ولی امرمون(آ.خ) می ریم بیرون.
جواب: نه قبول دارم و نه رد میکنم.اگر جواب یا تاییدی دارید از آن استقبال می کنم.
گفت استادشون گفتن: در زمان حضرت علی ع و پیغمبر اکرم ص ، زن ها بیشترین حضور فعال رو در جامعه داشتند و دلیلش هم این بوده که ولی امرشون مظلوم واقع شده بوده و اونها فعالیت می کردند در جهت اینکه ولی امرشون مظلوم واقع نشه در نتیجه ما هم باید بریم بیرون و فعالیت کنیم تا ولی امرمون(آ.خ) مظلوم واقع نشه.
جواب: نه قبول دارم و نه رد میکنم.اگر جواب یا تاییدی مستند و قانع کننده دارید از آن استقبال می کنم.
گفت استادشون که منبع معتبری هستند و تاریخ اسلام فول اند و فلسفه رو نزد آقای جوادی آمُلی خوندند و حوزه رو هم خوندند گفتن گه:
در تاریخ اومده اولین فردی که گفت زنها بشینن توی خونه و بیرون نروند ابوبکر بوده که گفته: کدوم بی غیرتی اجازه داده زنش از خونه بیاد بیرون؟
بنظر من: اولین فردی که گفته زن ها نیان بیرون خدا بوده در قرآن سوره احزاب که گفته:
و قرن فی بیوتکنّ
س: خب این آیات راجع به زن های پیامبر هستش نه همه ی زن ها!
فعلا اینو شنیدم که: در هرجا از قرآن که پیامبر ص اومدند و فرموند مردم! این آیه مخصوصی فلانی است ما هم می گوییم این آیه مخصوص فلانی است. ولی اگر پیامبر چیزی در این مورد نگفته باشند تعمیم پیدا می کنه به همه.
مثالش هم آیه تطهیر است که پیامبر هی می اومدند در خونه حضرت فاطمه س و آیه تطهیر رو می خوندند تا بفهمونن این آیه در حق اینها نازل شده. یا اینکه آیاتی که در باهر خود پیامبر نازل شده بود رو پیامبر ص می فرمودند که مردم این آیه در حق من نازل شده!
هرچه فکر کردم دلیلی برای رد این عقیده پیدا نشد.
در خانه هم می شود درس خواند.
البته با برنامه!
از اونجایی که بچه های حوزه ما بیشتر تو فاز دقت و سنجش متضادها هستند و موشکافی هایی دارند؛ بحث ولایت فقیه در زنگ های تفریح و وقت های آزاد زیاد پیش میاد.
یکی از دوستان در تایید اینکه اگر فلانی بر حق نباشد امام زمان علیه السلام قطعا نمی گذارند او به این عنوانی که مردم خطابش می کنند(مثلا ولی امر مسلمین و رهبر مسلمین و نائب برحق امام زمان و...) در این راه و کارش باقی بماند چون به ضرر اسلام تمام می شود اگر او برحق نباشد و امام زمان علیه السلام به این دلیل حتما پشتیبان او هستند که تا بحال گذاشته اند در این پُست بماند.
چند روز پیش در وبلاگی معجزه ای از معجزات امام علی علیه السلام را خواندم که برای خودم تقریبا جواب این حرفی بود که آن فرد در تایید همان فلانی! زد.
آن مطلب ابتدا در اینجا نشر داده شده.
(با معذرت از بازنشر دهنده ی این مطلب به دلایلی صلاح نمی دانم به وبشان لینک بدهم)
و آن مطلب نقض کننده ی حرف آن دوستمان در حوزه این است؛ به نظر من تقریبا جواب قانع کننده ایست البته برای من و در حد علم خودم از دین و الا ممکن است برای برخی افراد دانا و یا برخی افراد متعصب به فلانی! قانع کنند نباشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
این تاریخ را به خاطر بسپارید
بازار کوفه
در بازار کوفه مردم سراغ شامیان را می گیرند. هر تاجری که از سمت دمشق آمده در اطرافش جمع شده و از اوضاع و احوال شام و معاویه پرس و جو می کنند.
حسن ازدی: برادر شامی چه خبر؟
بازرگان: می خواستی چه خبر باشد؟! شام است و حکومت معاویه، ما پیروان علی از ترس جرأت جنبیدن نداریم.
این را که می دانم این روزها حادثه ای، اتفاقی برای معاویه رخ نداده؟! مثلا همین دوسه روز اخیر؟!
آری! اما چرا چنین زیرکانه سوال می کنی مگر از چیزی خبر داری؟!
آری! مولایمان أمیرالمونین نشانه ای داده که برایت باز خواهم گفت، لیک قبل از آن می خواهم از ماجرای قصر معاویه با خبر شوم.
پس گوش کن تا برایت حکایت نمایم... .
شام
انتهای تالار، معاویه بن ابی سفیان با تکبر و نخوت بر تخت حکومت تکیه زده و سرداران جنگی خویش رابرای گزارش احضار نموده است:
- بگو ای سردار چه کردید و به کجا رسیدید؟
- چه انتظار داشتی یا امیر! جز پیروزی و شادکامی! ما یکباره به شهر «انبار» یورش برده و مرد و زن و کودک و پیر و جوان را از دم تیغ گذراندیم، خانه هایشان را غارت نموده و اموالشان را خدمت تو آوردیم، فردا نیز به «هیبت» حمله کرده و آنجا را زیر و زبر خواهیم ساخت… .
- با لشکر علی چه کردید؟
- لشکر علی؟! همانگونه که فرمان دادی سرداران سپاهش را بعضی به سکه های زر خریده و بعضی را به وعده و وعید فریفته و تاراندیم و مشتی سرباز ترسو باقی مانده بودند که آنان نیز در حین رزم به سادگی میدان را رها کرده و گریختند.
- آفرین بر شما ای امیران و سپه سالاران لشکر! من بارها به شما گفته ام و باز هم می گویم نگذارید کسی دراطراف علی باقی بماند، به هر ترفند و حیله ای که هست سپاهش را متفرق کنید، فرماندهانش را زر و سیم بخشید و مردان جنگینش را به تهدید و ارعاب برانید، یقین داشته باشید که علی همواره به عهد و پیمان حبیبش محمد پایبند بوده و به سفارش وی عمل می نمایند لذا مادام که یار و یاوری در پیرامون خود نیابد از این که با جنگیدن جان خود و شیعیانش را به خطر اندازد، پرهیزد خواهد کرد.
آری این تدبیر من است و بی شک در عرب مردی زیرک تر و هوشیارتر از من نیست تا زمانی که به آنچه به شما می آموزم گردن نهید بر سپاه علی پیروزی خواهید گشت... .
معاویه همچنان سرمست از پیروزی به رجز خوانی و خودستایی سرگرم بود که ناگه خطی از نور به سرعت وارد شده، به شدت چون لگدی سهمگین، به سینه اش اصابت نموده و وی را از تخت فرو افکند؛ معاویه با صورت به زمین افتاده و فریاد زد: یاامیرالمومنین مهلت چه شد؟!! او تقلا می کرد و خادمان بهت زده در جستجوی سربازان دشمن همه جا را گشته و هر سو را وارسی می کردند، حاضران از تماشای دست و پا زدن مضحک او به خنده افتادند آن روز جریان معاویه و مفتضح گشتنش نُقل مجالس گردیده و در شام کسی نماند که این حکایت عجیب را نشنیده باشد.
* * *
ای برادر شامی! به راستی این حادثه عجیب در چه تاریخی اتفاق افتاد؟
ای برادر کوفی! بگو چرا از تاریخ اتفاق می پرسی مگر فرقی می کند کی رخ داده باشد؟
آری! این خود، راز ماجراست، اکنون برایت همه ی داستان آن را باز خواهم گفت بی کم و کاست! آن روز ما همگی در مسجد کوفه نشسته بودیم و مولایمان امیرالمومنین علیه السلام بر فراز منبر خطبه می خواند که... .
مسجد کوفه
مردی سراسیمه و فریاد زنان به صحن مسجد می دود: یا علی یا امیرالمومنین به دادمان برس، لشکر معاویه به شهر ما هجوم آورده و مردم را غارت نموده ...
علی علیه السلام: آری! هم اینک همه چیز را از این جا می بینم، لشکریان به خانه ها حمله کرده و به کودک و زن و پیر و جوان رحم نکرده و همه را به خاک و خون می کشند.
وای برما یا علی! واقعا تو این قدرت را داری که از اینجا همه اتفاقات جهان را ببینی و با این حال قادر نیستی و ناتوانی از این که معاویه را به تیر غیب دچار ساخته و شرش را از سرما کم نمایی؟
علی علیه السلام: چه می گویی ای مرد؟! من ناتوان باشم از نابود کردن معاویه؟! من اگر که اراده کنم می توانم از همینجا ضربه ای برسینه اش زده و او را از تخت واژگون و خار و ذلیلش سازم همین گونه که می بینید... .
در این هنگام آن بزرگوار پای مبارک خود را به شدت به جلو حرکت داد و در همان حال تاکید کرد: این تاریخ را حتما به خاطر بسپارید.
یکباره ردّی از نور به سرعت برق از مسجد خارج شد و به همان شتاب برگشت و علی علیه السلام ادامه داد: لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ لیک باید صبر کنیم تا کارها از مسیر طبیعی خویش انجام گرفته و حقایق آشکار و حجت ها تمام گردد… .
مردم آن روز شگفت زده از پای منبر برخاسته و تنها به این می اندیشیدند کاش هم اکنون کسی از شام خبر آورد که در این لحظه در قصر معاویه چه گذشته و چه بر سر پسر ابوسفیان آمده.
(برگرفته از ارشاد القلوب-ترجمه سلگى/ ج2/ ص 128)
* * *
آیا حجت زمان و امیر دوران مهدی صاحب الزمان (ع) فرزند همان امیرالمومنین علی علیه السلام نیست؟!1
آیا در شجاعت و جسارت و دلاوری شباهت به پدران گرامی خویش ندارد؟!
آیا همچون آن بزرگواران دلسوز و خیرخواه و رئوف نمی باشد؟!
آیا از قدرت ولایت بهره مند نبوده و بر قوانین طبیعت چیره نیست؟!
در این صورت می تواند در چشم برهم زدنی گردنکشان جهان و دشمنان حق را از اریکه قدرت به زیر افکند و بساط باطل را درهم پیچد زمامداران متکبر و زیاده طلب را خوار و ذلیل کرده و مضحکه عالم سازد.
پس چرا چنین نمی کند؟!
آری او نیز صبر می کند تا قضای الهی انجام پذیرفته و چرخ گردون آن سان که مصلحت آفریدگار حکیم است بچرخد تا:
امتحان شوندگان امتحان گردند.
حاکمان مفسد و دولتمردان استکبار جهانی جولان خود را داده باشند.
دشمنان اهل بیت علیهم السلام طینت های خویش را آشکار سازند.
و شیعیان در فرصت های گوناگون و مجال های بی شمار غیبت به تقویت ایمان و آمادگی معنوی دستیابند.
سرانجام جهان مشتاقانه و قدرشناسانه از قدوم یگانه عدل گستر حقیقی خویش استقبال نماید.
___
1. این متن پس از متن تاریخی نیز در همان وبلاگ درج شده و از من نیست.
چند نکته از عاشورا بر روی کاغذ برش نوشتم و بردم حوزه.
بهترین جا کنار درب آسانسور بود که همه می دیدند.لکن عکس امام چهاردهم !شان هم آنجا بود.
کاغذ را زدم روی عکس.آن عکس خیلی وقت بود که آنجا بود و پیش خودم گفتم حالا یه چند روز نبیننش چیزی نمیشه کاغذ من که قرار نیست همیشه اینجا باشه.
زنگ بعد آمدم.کاغذ را کنده بودند و کنار درب دفتر زده بودند.
داشتم فکر می کردم واقعا چه فکر کرده اند که کاغذ جابجا شده؟آیا کارخلاف شرعی صورت گرفته؟
اما کارشان در نوع خودش بینظیر است.
حتی عکس امام چهاردهمشان را هم محافظت می کنند.!
البته خنده از این است که خودشان در اثباتش مانده اند.
آرای موافق را می آورند و فکر میکنند وااای چقدر ما را قانع کردند!
تعصب ...
تلویزیون روشن بود.
مجری مرد نشسته است و خانم محجبه دارد سخنرانی می کند راجع به واقعه ی عاشورا.
مادر با افتخار جلوی تلویزیون می ایستد و با ولع حرفها را می شنود.
من نگاهی می کنم...
احساس حقارت تمام وجودم را می گیرد...
یعنی زن اینقدر مقامش پایین است که باید برود صدا و سیما کنار یک مرد بنشیند و از کربلا بگوید؟
به راستی احساس زینب بودن به او دست داده؟
از اول انقلاب اییینهمه سخنران زن داشته ایم.اینهمه سخنران زن به تلویزیون آمده اند و حرف زده اند.
اگر خیلی حس زینب بودن داشته اند چرا زحمت نکشیدند فرزندان و شوهرانشان را زینبی بار بیاورند؟
حس زینبی شان فقط اینجا بروز و ظهور دارد؟!
اگر حس زینبی شان در خانه هایشان و برای شوهران و فرزندانشان ظهور می کرد الان برخی برای شانه خالی کردن سست شدن نسل ما نسبت به دین را به آمریکا و استکبار جهانی نسبت نمی دادند.
اگر حس زینبی شان در خانه هایشان ظهور می کرد حداقل وضع به تر از این بود.
جلسات ماهانه ی خانم نیلچی زاده که می شود هم همین حس حقارت را دارم.
حتی علاقه ندارم بروم و در جمع کلاس بنشینم.
برایش سر و دست می شکنند اما او زن را حقیر می کند زن را به اندازه تلویزیون پایین می آورد.چطور بنشینم حرفهایش را گوش بدهم؟
دانشجوهایش به او می گویند خانم نیلچی! یک خانم نیلچی می گویند که نگو!
نمی دانم وقتی پیامبر صلوات الله علیه و اله به آن زن که آمدند و پرسشی کردند ، فرمودند جهادالمرءة حسن التبعل حواسشان نبود ما خانم ها دوست داریم دیده شویم؟
حواسشان نبود ما عقده هایمان را باید خالی کنیم؟
حواسشان نبود ما هوس های پنهان مان را با دیدن سخنران زن در تلویزیون یا سخنران شدن در تلویزیون می خواهیم خالی کنیم؟
شاید هم حواسشان نبوده...
خلاصه این است که طرفداران نیلچی زاده از دیدن او در تلویزیون سر شوق می آیند و به به و چه چه و احساس افتخار دارند...
و من نیز که او و امثال او را می بینم حس حقارت ... زن اینقدر حقیر نیست که در چارچوب تلویزیون بگنجد!
زن اینقدر حقیر نیست که به بهانه تعریف واقعه کربلا با یک مرد اجنبی هم کلام بشود.
زن اینقدر حقیر نیست که مرد نامحرم صدایش را بشنود.
زن اینقدر حقیر نیست....
من او را می بینم و حس حقارت...
تو او را می بینی و افتخار...
روز عاشورا توفیق شد و درجلسه صبح حضرت آقای امجد شرکت داشتم.
این ها هم نکاتی که یادداشت نمودم( همه نکات از آقای امجد نیست بلکه از علمای دیگری هم که ایشان دعوت نمودند تا آنجا منبر بروند هم هست و البته تنظر الی ماقال)
1-نفسانیت: کلّ ما شَغَلَ عن ربِّک : (هرچه تو را از خدایت باز دارد)
2-در ادعیه داریم که: الهی اشکو الیک شیطانا یُغوینی »» یعنی خدای متعال در وجود من یه چیزی قرار داده که می تونه معاویه بسازه!
3-امام حسین علیه السلام رو یک مشت شرابخور نکشتن.
4-شیطان هزاران سال عبادت کرد؛تکبر داشت گفتن برو گمشو!
5-یه نماز خون شد اشقی الاشقیاء! یه شرابخور نبوده یه نماز خون بوده.
6-اگه کسی سه بار بگه یالَلمسلمین( این کلمه منادای مستغاث است مثلا : یا لَلمسلمین لِزید یعنی ای مسلمانان به فریاد زید برسید!) و کسی جوابش رو نده(هرکی جواب نداده) از دین خارجه؛ حضرت زینب می خواستن بگن شما ها مسلمون نیستید! ...یا لَلمسلمین...فَلَم یَجِب عَنه
7-مُرشد چلویی فردی بود که وقتی همه می نوشتند "نسیه داده نمی شود حتی به شما" ایشان می نوشتند: پول دستی داده می شود حتی به شما!...
8_ ره دور...وقت دیر... پرو بال سوخته... امروز وقت کردم ذوالجلال است...
9-هیچ موجودی درنده تر از انسان نیست و هیچ موجودی به تر از انسان نیست. فتبارک الله احسن الخالقین
10-امام صادق علیه السلام می گه روضه کلاس(:پرستیژ) نمی خواد.
11-کتابهای سست نوشتن کاری نداره.
12-تلخیص(خلاصه کردن کتاب) از ده تا تالیف سخت تره.حالا یک عالمی بود ششصد صفحه رو در یک خط و نیم خلاصه کرده بود.
13-قرآن می گه سیئه رو دفع کن نه مُسیء رو!
14- آنهایی که آمده بودند برای مقاتله با امام حسین ع شرابخوار نبودند و نماز خوان بودند؛معصوم ع در این باره می فرماید:کلّ یتقرب الی الله بدمه(یعنی همه در راه رضای خدا آمده بودند با امام علیه السام بجنگند) لذا از مذهبی ها و مسجدی ها و متدینین باید ترسید!
15-در سلام به امام زمان ع داریم: السلام علیک ایهاالمهذب الخائف.آقای بهجت رحمة الله می فرمودند مگر نه این است که خائن ها می ترسند؟پس حضرت مهدی عجل الله که مهذب هستند از چه می ترسند؟و بعد می فرمودند ایشان از ما می ترسند.
از تِز های ما می ترسند.
16-ماها هدف های مقدس رو آلوده می کنیم با وسایل و راه های نا مقدس.
17-در مورد دو هجرت یکی از شعرا شعر گفته اند:
هجرت پیامبر صلوات الله علیه و آله: کانت و غایتُها البناء
هجرت امام حسین علیه السلام: کانت غایتُها محافظة البناء
18- شاعری در مورد امام حسین ع گفته: و دَمُ الحسین نِهایَةُ العِبَرِ
19- مفاتیج الجَنان درست نیست باید بگوییم مفاتیحُ الجِنان.
دلیل: -جَنان: عقل و فکر
_جِنان: بهشت ها
20-معانی اءبا : منع - مناعت طبع