سفارش تبلیغ
صبا ویژن
براى کسى که دو دیده‏اش بیناست ، بامداد ، روشن و هویداست . [نهج البلاغه]
!هاجَرَ _یُهاجِرُ _مُهاجَرَت _هاجِر!
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بحث می کردیم...

از اونجایی که بچه های حوزه ما بیشتر تو فاز دقت و سنجش متضادها هستند و موشکافی هایی دارند؛ بحث ولایت فقیه در زنگ های تفریح و وقت های آزاد زیاد پیش میاد.

یکی از دوستان در تایید اینکه اگر فلانی بر حق نباشد امام زمان علیه السلام قطعا نمی گذارند او به این عنوانی که مردم خطابش می کنند(مثلا ولی امر مسلمین و رهبر مسلمین و نائب برحق امام زمان و...) در این راه و کارش باقی بماند چون به ضرر اسلام تمام می شود اگر او برحق نباشد و امام زمان علیه السلام به این دلیل حتما پشتیبان او هستند که تا بحال گذاشته اند در این پُست بماند.

چند روز پیش در وبلاگی معجزه ای از معجزات امام علی علیه السلام را خواندم که برای خودم تقریبا جواب این حرفی بود که آن فرد در تایید همان فلانی! زد.

آن مطلب ابتدا در اینجا نشر داده شده.

(با معذرت از بازنشر دهنده ی این مطلب به دلایلی صلاح نمی دانم به وبشان لینک بدهم)

و آن مطلب نقض کننده ی حرف آن دوستمان در حوزه این است؛ به نظر من تقریبا جواب قانع کننده ایست البته برای من و در حد علم خودم از دین و الا ممکن است برای برخی افراد دانا و یا برخی افراد متعصب به فلانی! قانع کنند نباشد:

بسم الله الرحمن الرحیم

این تاریخ را به خاطر بسپارید



بازار کوفه

در بازار کوفه مردم سراغ شامیان را می گیرند. هر تاجری که از سمت دمشق آمده در اطرافش جمع شده و از اوضاع و احوال شام و معاویه پرس و جو می کنند.

حسن ازدی: برادر شامی چه خبر؟

بازرگان: می خواستی چه خبر باشد؟! شام است و حکومت معاویه، ما پیروان علی از ترس جرأت جنبیدن نداریم.

  • این را که می دانم این روزها حادثه ای، اتفاقی برای معاویه رخ نداده؟! مثلا همین دوسه روز اخیر؟!

  • آری! اما چرا چنین زیرکانه سوال می کنی مگر از چیزی خبر داری؟!

  • آری! مولایمان أمیرالمونین نشانه ای داده که برایت باز خواهم گفت، لیک قبل از آن می خواهم از ماجرای قصر معاویه با خبر شوم.

  • پس گوش کن تا برایت حکایت نمایم... .

شام

انتهای تالار، معاویه بن ابی سفیان با تکبر و نخوت بر تخت حکومت تکیه زده و سرداران جنگی خویش رابرای گزارش احضار نموده است:

- بگو ای سردار چه کردید و به کجا رسیدید؟

- چه انتظار داشتی یا امیر! جز پیروزی و شادکامی! ما یکباره به شهر «انبار» یورش برده و مرد و زن و کودک و پیر و جوان را از دم تیغ گذراندیم، خانه هایشان را غارت نموده و اموالشان را خدمت تو آوردیم، فردا نیز به «هیبت» حمله کرده و آنجا را زیر و زبر خواهیم ساخت… .

- با لشکر علی چه کردید؟

- لشکر علی؟! همانگونه که فرمان دادی سرداران سپاهش را بعضی به سکه های زر خریده و بعضی را به وعده و وعید فریفته و تاراندیم و مشتی سرباز ترسو باقی مانده بودند که آنان نیز در حین رزم به سادگی میدان را رها کرده و گریختند.

- آفرین بر شما ای امیران و سپه سالاران لشکر! من بارها به شما گفته ام و باز هم می گویم نگذارید کسی دراطراف علی باقی بماند، به هر ترفند و حیله ای که هست سپاهش را متفرق کنید، فرماندهانش را زر و سیم بخشید و مردان جنگینش را به تهدید و ارعاب برانید، یقین داشته باشید که علی همواره به عهد و پیمان حبیبش محمد پایبند بوده و به سفارش وی عمل می نمایند لذا مادام که یار و یاوری در پیرامون خود نیابد از این که با جنگیدن جان خود و شیعیانش را به خطر اندازد، پرهیزد خواهد کرد.

آری این تدبیر من است و بی شک در عرب مردی زیرک تر و هوشیارتر از من نیست تا زمانی که به آنچه به شما می آموزم گردن نهید بر سپاه علی پیروزی خواهید گشت... .

معاویه همچنان سرمست از پیروزی به رجز خوانی و خودستایی سرگرم بود که ناگه خطی از نور به سرعت وارد شده، به شدت چون لگدی سهمگین، به سینه اش اصابت نموده و وی را از تخت فرو افکند؛ معاویه با صورت به زمین افتاده و فریاد زد: یاامیرالمومنین مهلت چه شد؟!! او تقلا می کرد و خادمان بهت زده در جستجوی سربازان دشمن همه جا را گشته و هر سو را وارسی می کردند، حاضران از تماشای دست و پا زدن مضحک او به خنده افتادند آن روز جریان معاویه و مفتضح گشتنش نُقل مجالس گردیده و در شام کسی نماند که این حکایت عجیب را نشنیده باشد.

* * *

  • ای برادر شامی! به راستی این حادثه عجیب در چه تاریخی اتفاق افتاد؟

  • ای برادر کوفی! بگو چرا از تاریخ اتفاق می پرسی مگر فرقی می کند کی رخ داده باشد؟

  • آری! این خود، راز ماجراست، اکنون برایت همه ی داستان آن را باز خواهم گفت بی کم و کاست! آن روز ما همگی در مسجد کوفه نشسته بودیم و مولایمان امیرالمومنین علیه السلام بر فراز منبر خطبه می خواند که... .

مسجد کوفه

مردی سراسیمه و فریاد زنان به صحن مسجد می دود: یا علی یا امیرالمومنین به دادمان برس، لشکر معاویه به شهر ما هجوم آورده و مردم را غارت نموده ...

  • علی علیه السلام: آری! هم اینک همه چیز را از این جا می بینم، لشکریان به خانه ها حمله کرده و به کودک و زن و پیر و جوان رحم نکرده و همه را به خاک و خون می کشند.

  • وای برما یا علی! واقعا تو این قدرت را داری که از اینجا همه اتفاقات جهان را ببینی و با این حال قادر نیستی و ناتوانی از این که معاویه را به تیر غیب دچار ساخته و شرش را از سرما کم نمایی؟

  • علی علیه السلام: چه می گویی ای مرد؟! من ناتوان باشم از نابود کردن معاویه؟! من اگر که اراده کنم می توانم از همینجا ضربه ای برسینه اش زده و او را از تخت واژگون و خار و ذلیلش سازم همین گونه که می بینید... .

    در این هنگام آن بزرگوار پای مبارک خود را به شدت به جلو حرکت داد و در همان حال تاکید کرد: این تاریخ را حتما به خاطر بسپارید.

    یکباره ردّی از نور به سرعت برق از مسجد خارج شد و به همان شتاب برگشت و علی علیه السلام ادامه داد: لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ لیک باید صبر کنیم تا کارها از مسیر طبیعی خویش انجام گرفته و حقایق آشکار و حجت ها تمام گردد… .

مردم آن روز شگفت زده از پای منبر برخاسته و تنها به این می اندیشیدند کاش هم اکنون کسی از شام خبر آورد که در این لحظه در قصر معاویه چه گذشته و چه بر سر پسر ابوسفیان آمده.

(برگرفته از ارشاد القلوب-ترجمه سلگى/ ج‏2/ ص 128)

* * *

آیا حجت زمان و امیر دوران مهدی صاحب الزمان (ع) فرزند همان امیرالمومنین علی علیه السلام نیست؟!1

آیا در شجاعت و جسارت و دلاوری شباهت به پدران گرامی خویش ندارد؟!

آیا همچون آن بزرگواران دلسوز و خیرخواه و رئوف نمی باشد؟!

آیا از قدرت ولایت بهره مند نبوده و بر قوانین طبیعت چیره نیست؟!

در این صورت می تواند در چشم برهم زدنی گردنکشان جهان و دشمنان حق را از اریکه قدرت به زیر افکند و بساط باطل را درهم پیچد زمامداران متکبر و زیاده طلب را خوار و ذلیل کرده و مضحکه عالم سازد.

پس چرا چنین نمی کند؟!

آری او نیز صبر می کند تا قضای الهی انجام پذیرفته و چرخ گردون آن سان که مصلحت آفریدگار حکیم است بچرخد تا:

امتحان شوندگان امتحان گردند.

حاکمان مفسد و دولتمردان استکبار جهانی جولان خود را داده باشند.

دشمنان اهل بیت علیهم السلام طینت های خویش را آشکار سازند.

و شیعیان در فرصت های گوناگون و مجال های بی شمار غیبت به تقویت ایمان و آمادگی معنوی دستیابند.

سرانجام جهان مشتاقانه و قدرشناسانه از قدوم یگانه عدل گستر حقیقی خویش استقبال نماید.

 

___

1. این متن پس از متن تاریخی نیز در همان وبلاگ درج شده و از من نیست.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( دوشنبه 89/10/6 :: ساعت 8:40 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پناهندگی دشمن به ابی عبدالله
مداهنه
مومن
همینم!
بازیافت زباله
سایه دنیا
عمر سعدی که من باشم
... کی گفته من بابا ندارم...کی گفته من بی کس و کارم...
اجلی که سر برسه حکما سر رسیده!
بیمارستان مهدیه
گفته
خب چرا آخه؟!
هیچ جا
---
به نام غیر اخلاق
[همه عناوین(120)]

>> بازدید امروز: 11
>> بازدید دیروز: 48
>> مجموع بازدیدها: 96781
» درباره من

!هاجَرَ _یُهاجِرُ _مُهاجَرَت _هاجِر!

» پیوندهای روزانه

بوی کاغذ طعم تایپ_محسن حدادی_ [4]
گل دختر _چند طلبه_ [12]
به نام بازسازی_زائر شهید_ [1]
پیامک های اخلاقی
بحث آزاد درباره اسلام_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_
اندیشه ولایت فقیه_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_ [3]
سوالات اعتقادی_مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات اخلاقی تربیتی_مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات مشاوره ای_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات خانوادگی_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_ [2]
موسسه نرم افزاری آوا مهر کوثر
کیستی ما_وحید یامین پور_ [1]
خبرنامه دانشجویان ایران
موسسه نور الزهرا
یک استکان چای داغ_دستنوشت های یک روحانی_ [2]
[آرشیو(37)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حاج آقا[45] . سوالات من[6] . بیمارستان مهدیه زایمان کاهش حرکت جنین .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
شب و تنهایی عشق
طریق یار
قافیه باران
تنهاترین عاشق
عطر حضور
ای دریغااااااااا
Sense Of Tune
عزیز دل
پایگاه سایبری شهید حاج حفظ الله عابدینی
نمیشناسم
کشکول
تأملات نوشتنی_فطرس_
گمنام
اینجا،آنجا،همه جا
عشق است و زندگی
همیشه یکی هست...
من.تو.ما
بو
شرکت نمین فیلتر
پندار
غار
وبلاگ اطلاع رسانی آقای امجد
آزاده عباسی
فتوبلاگ قلب اروند
فتوبلاگ قلب اروند2
سایت رضا امیرخانی
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان
مجله حوراء
یک روز در غسالخانه
منطقه آزاد چابهار
میترایسم

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان














» طراح قالب

کد موزیک