سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] اگر دو پایم را در این لغزشگاه استوار ماند چیزهایى را دگرگون کنم . [نهج البلاغه]
!هاجَرَ _یُهاجِرُ _مُهاجَرَت _هاجِر!
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» جشن عروسی

 

جشن عروسی درمدرسه هم برگزار شد البته من بخاطر مشکلی ناگهانی نتوانستم به عروسی برسم ولی به جشن عروسی حوزه رسیدم.

سفره عقد آنچنان که می خواستم نشده بود و کمی هم نیمه کاره گذاشته بودند.

تمااااام وسایل را گذاشته بودند در اتاق کنار سن؛ با توجه به اینکه دیروز هنگام خداحافظی هی تاکید کردم بچه ها!هررررچی اینجاست کارتون که تمام شد بگذارید داخل آرشیو و توی نمازخانه نماند.

بهرحال همانقدرش هم زیبا شده بود.همه هم فکر می کردند طراحی سن با من بوده و تا به من می رسیدند تشویق و تمجید می کردند.

نتیجه ی اخلاقی هم این شد که از این به بعد اسامی طراحان صحنه و تدارکات صحنه را در برگه آچهار بنویسم و جایی که دید دارد بگذارم تا دیگر زیر سیل تشکر نابجای مسئولین مدرسه له نشوم.

برای جشن عروسی حوزه دیر رسیدم البته سرویس دیر آمد.و وقت نشد تزئینات انجام دهیم و فقط میز را تزئین کردیم.

سخنران امروز یک متن را از رو خواند و قبل از شروع برنامه هم تهدید کرد مثل سخنران قبلی در جلسه ی نقد سخنران پا نشی و انتقاد کنی چرا سخنران از رو میخوند!

من هم یکم ناراحت شدم و ترجیح دادم بخاطر پیش نیامدن کدورت چیزی نگویم.ولی مدیر در جلسه نقد همان اول رو به سخنران گفت: چرا از رو میخوندی شما؟برای چی مقاله خواندی؟!

کلا امروز بچه ها بمب انرژی بودند.معلم ها می پرسیدند چه شده؟ می گفتیم ظهر عروسی بوده ایم.

زنگ منطق هم آن کلاسی ها آمدند و اعتراض کردند که صدای خنده و شوخی هایتان کلاس ما را آزرده خاطر کرده.

یکی میگفت: بچه ها از مردونه اعتراض کردند که چرا صداتون میاد اونور؟!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( دوشنبه 89/8/17 :: ساعت 9:13 عصر )

»» عروسی.حروف مستعلیه

مدرسه---

به معلم ورزش گفتند دو نفر از کلاس را به من تحویل دهند تا برای جشن روز ازدواج حضرت زهرا س سن را تزئین کنیم.

رفتم داخل کلاس شان.

فردا عروسیه و می خواهیم سفره عقد بچینیم و دو نفر با سلیقه لازم داریم.

اکثرا دست هایشان را بالا گرفتند.

در بین آنها هم برخی بلند می گفتند: من هم رقصم خوبه ها!

---حوزه

استاد داشت راجع به حروف مستعلیه توضیح می داد و معنای کلمه ی استعلاء

در همین بین هم گفت: چرا به ما خانم ها می گن می رید بیرون مشکی بپوشید؟ چون؟ مشکی رنگِ؟

خنده روی کلاسمان بلند گفت: رنگ عشقه!

و کلاس نیز به هوا پرتاب شد...

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( دوشنبه 89/8/17 :: ساعت 9:6 صبح )

»» حضرت عزرائیل

معلم عقاید داشتند راجع به اینکه اولیا الله را حضرت عزرائیل جان می گیرند صحبت می نمود.

خب حالا فرض   میکنیم حضرت عزرائیل در همین لحظه دستور دارد ده تا ولی خدا را در کل دنیا قبض روح کند.چطور یک عزرائیل جان ده نفر را بگیرد؟

حدیثی نقل کردند که دنیا در دست حضرت عزرائیل مثل یک کاسه است که به تمام آن برای قبض روح احاطه دارد.

یاد عمل سلکت کردن در کامپیوتر و زده دکمه دیلیت افتادم.

و اینکه قطعا کامپیوتر خدا از کامپیوتر های ما پیشرفته تر است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( پنج شنبه 89/8/13 :: ساعت 11:6 عصر )

»» راحت باش.

امروز رفتم مدرسه قبلی.
زنگ تفریح خورد و من داشتم رای های شورای دانش آموزی را می شمردم.
آنهایی که زنگ قبل این کار را انجام می دادند آمدند و کمی صحبت متفرق کردیم.
آخر گفتم: یک وقت کمک نکنید!
_ نه! ما می ریم که راحت رای ها را بشماری!
خندان رفتند و در را هم پشت سرشان بستند.

و من:



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( چهارشنبه 89/8/12 :: ساعت 9:40 عصر )

»» دلش سوووخت برای زن!

این یک متن است منسوب به  آقای شریعتی معروف به دکتر شریعتی راجع به بدختی!های زن ها:

 

زن عشق می کارد و کینه درو می کند... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر... می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی .... برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ... در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ... او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی...او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد .... او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ... او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .....

 

و این هم پاسخ من است به ایشان:

 

اینها واقعیته و فلسفه هایش هم عین واقعیت.با چشم ظاهر بین که نگاه کنی می بینی همین نوشته هارا اما تابحال دنبال فلسفه هایش در دین رفته ایم؟!مطمئنا خدا عادل است!

  

1.خانم ها بدبخت نیستند.لطفا دوربین رو ببرید اونور داستان

  

2. ما کینه درو نمی کنیم اگر درست عشق بکاریم-دیه دوبرابر رو که مرد میگیره به کی میدن؟به خودش که مُرده یا به زنش؟دیه زن رو به کی میدن؟به شوهرش!_دل ما لطیف و نازکه،هیچ زنی خودش دوست نداره چندشوهر داشته باشه و عشقشو با چندتا مرد تقسیم کنه اما مرد به طور طبیعی دلش جای چندتا زن رو داره ما گدای چندهمسر داشتن نیستیم!

 

 

3. در اذن ولی در ازدواج دختر باکره حرف های بسیاری است و در زمانهای و شرایط مختلف فرق دارد.براساس جو سازی تفکر عامه این است که در هرسنی و هرزمانی اذن ولی لازم است ولی این مساله بحث های فراوان دارد.

 

 

4.بکارت را شما مردان ایرانی عَلَم کرده اید به عنوان سمبل عفاف و نجابت!در اسلام آیا حدیثی داریم که بگوید دختر باکره خیلی نجیب است ولی غیر باکره بیعفت و هرزه است؟اما شمامردان ایرانی این را می گویید!

 

 

 

5. هیچکی حق نداره زن رو کتک بزنه،اگر شوهر زن رو کتک بزنه و جای کتکش سرخ بشه یا کبود بشه برای هرکدوم باید مقدار قابل توجهی طلا به زن بدهد که این در رساله های عملیه مراجع احکامش آمده

 

 

6.از کی تاحالا مرد تنهایی اسم بچه رو انتخاب میکنه؟!برفرض محال هم که فقط مرد نام بچه رو انتخاب کنه،چی از زن کم میشه؟نامگذاری فرزند چه چیییز خارق العاده ای هست و چه امتیازی داره؟حالا زن نامگذاری نکنه چی از دست میده؟

 

 

7.زن بی خوابی می کشه در ازای نگهداری فرزندش باشه!از اونور چطور نمیگید مرد به قدر زن ثواب نمیبره؟مرد اینکارو نمیکنه و ثواب عظیمش رو هم نمیبره؟چرا نمیگید زن وقتی بچه رو به دنیا میاره تمام گناهاش پاک میشه؟چرا نمیگید ثواب یک لیوان آب دست شوهر دادن برای زن چقددددر زیاده؟چرا نمیگید زن تو خونه غذا میپزه و میخوره و میخوابه ثوابش برابر اون مردیه که میره در راه خدا به جهاد با دشمنان خدا؟ در سوره طلاق داریم:ولهن مثل الذی علیهن:: وظایفی که برعهده زنه در برابر حقشه.زن بیخوابی میکشه؟سخته؟اجربیشترشو میبره!اجر یک شب بیدار ماندن مادر برای کودک رو مرد میتونه داشته باشه؟!نمیتونه چون مادر نیست

 

 

8.حالا بپرسن نام پدر یا بپرسن نام مادر چه فرقی داره؟

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( چهارشنبه 89/7/28 :: ساعت 1:23 صبح )

»» تفکیک جنسیتی در جامعه برای زنان؟!

در وبلاگی این متن مثلا مذهبی! وجود داشت:

_حضور ِ زنان در شغل‌های مختلف

این حدیث را بخوانید: خیر للنساء ان لایرین الرجال و لا یراهن الرجال.حدیثی از حضرت فاطمه سلام الله علیها است که مضمون‌ش این است که بهترین حالت برای زنان آن است که ایشان، نامحرمی را نبینند و نامحرمی هم آنان را نبیند.

این بدین معناست که وضعیت ِ جامعه به نحوی باشد که زنان بی نیاز ِ از مراجعه‌ی به مردان باشند و مردان نیز ضرورتی در مراجعه‌ی به زنان نداشته باشند. این بدین معناست که در خدماتی که مربوط به زنان است، زنان خویش در آن مدیر و مسئول باشند تا رجوع ِ زنان به خودشان باشد و لازم نباشد که زنی برای خرید ِ وسیله‌ای، گرفتن ِ خدماتی و راه اندازی کارهای روزانه‌اش به مردی رجوع کند. و این بدین معناست که زنان باید در مشاغل ِ مرتبط ِ با زنان و در هر جای دیگری که محل مارجعه و رجوع ِ زنان است، حضوری جدی داشته باشند.این نوع نگاه، رد کننده‌ی دیدگاه ِ کسانی‌ست که زن را در خانه زندانی می‌کنند و این‌گونه محفوظش می‌پندارند و رد کننده‌ی دیدگاهی‌ست که زن را ولنگارانه در اجتماع می‌طلبد و کالا می‌پندارندش._

 

و این هم کامنت ای که من زیر آن مطلب و یکی از کامنت های دیگر(خانمی می‌خواهد گوشت بخرد، برود اداره‌ی فلان برای کاری، برود سر کار مثلا، اولا طول مسیر هست! بعد باید گوشت فروشی مخصوص باشد! بعد باید هر اداره دو بخش موازی داشته باشد، بعد کارهایی که خانمها می‌کنند باید فقط به درد خانمها بخورد. چون قرار است آقایان مراجعه نداشته باشند.این یعنی باید فکر کنیم که آیا همه جا باید بالسویه حاضر باشند؟ یا نه یک سری کارها مخصوص آنهاست؟مهمتر این نیازها را که می‌گویی را یه لیستی بدهید خوب است!پاسخ مدیر: خب این‌های که گفتی می‌شود حوزه‌ی اجرا. یعنی نحوه‌ی اجرای این نظر. که امر ِ مهمی‌ست و البت غیر از درست دانستن ِ این تفسیر یا نادرست خواندن ِ آن است. بعدتر این‌که، ذهن ِ من این‌قدر می‌فهمد که در مسیر ِ اجرا، امر تکمیل می‌شود. خب من الان دارم زندگی می‌کنم. وضعیتی که داریم در مواجهه‌ی با خانوم‌ها، اجبارهایی داریم. اما به نظر می‌رسد شاید با جلوتر رفتن و پس دادن ِ امتحان ِ خود، امر ِ اجرا روشن‌تر می‌شود برای‌مان) و پاسخ مدیر آن وبلاگ  گذاشتم:

 

زمان پیامبر ص گوشت مصرف و خریداری نمی شد؟
کی میخرید؟اصلا وظیفه ی خرید های خانه با زن است در اسلام؟شما آقایان از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کرده اید و میخواهید زن ها را به این کارها وادار کنید و بعدش کارهای زنانه ایجاد کنید که اسلامی بشود و سروکار زنها با مردهای غریبه نباشد.
از اولش کی گفته خرید خانه و از این قبیل کارها وظیفه ی زن است؟
المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة.
خشت اول چون نهد معمار کج — تا ثریا می رود دیوار کج!
شما مردها یواشکی به زن ظلم می کنید و اونوقت تو خونه موندن زن ها رو زندانی بودنشون جلوه میدید تا راحت کارهاتون رو بندازید گردن زن ها و خودتون انجام ندید.
اونهایی که فکر میکنن زن در خانه زندانی است و چرا نرود بیرون و چرا کار نکند و غیره همان هایی هستند که تفکر مسخره دارند با مضمون اینکه خانه داری و همسرداری و بچه داری حمُالی است و کارهایی بی ارزش.
وقتی خدا به زن مسئولیت بیرون از خونه نداده بخاطر جمال زیباش نبوده!خدا نگفته زن عزیز چون خیلی خوشگلی و خوشم میاد ازت برو بشین توخونه که اذیت نشی برو خونه از صبح تا شب خواب باش شب هم شوهره اومد یک کوفتی بزار جلوش بگو این شامه.خدا مسئولیت بیرون خونه به زن نداده بخاطر اینکه مسئولیت داخل خونه یعنی همسرداری و تربیت فرزند که از و سنگینترین وظایف هستند رو بر عهده داره.
یکی از علما میفرمودند اینهمه زن و دختر همینجوری ریییختن توخیابون الکی نه ها!!! فقط بخاطر طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة !!! اونوقت رفتیم فلان شهرستان یه تزریقاتی خانم پیدا نکردیم!
اولا که ائمه و اهل بیت کی گفتن زن بیاد بیرون که گفته باشن در شغل ها و غیره تفکیک جنسیتی کنید که خانمها با خانمها سرو کار داشته باشن؟
دوما همین حضرت زهرایی که شما هی شعار میدید الگوی بانوان هستند یک روایت معتبر داریم که حتی ایشون مسجد میرفتند؟یک روایت معتبر داریم که بیرون از منزل میرفتند؟_جاهای استثنا نه ها؛یعنی کلا عادت داشتن به بیرون رفتن؟_



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( سه شنبه 89/7/27 :: ساعت 11:0 صبح )

»» شما که طلبه ای بگو

شبهای عید امسال فیلم ای پخش می شد و هر اتفاقی می افتاد به آن معلم بیچاره می گفتند آقای فلانی!شما که معلمی بگو!/شما که معلمی چرا؟/شما که معلمی ازت بعیده.

و تا آخر سریال هر دفعه همین حرفها را به او می زدند.

 در حوزه گاهی سر برخی قضایا یهو بر می گردد و می گوید _اصلا شما که طلبه ای بگو! _

دو روز پیش در مباحثه سه نفر بودیم.

یک سوال از درس احکام پرسیدو به یکی از خانم ها گفت _ شما که طلبه ای بگو! _

آن یکی خانم  رو به او کرد و با تعجب و خوشحالی گفت: ا...ِ شما طلبه ای؟!

با آن خانم اول سریع خنده مان گرفت. خب همه مون طلبه ایم!

گفت اِ راست می گید آخه من هنوز حس طلبگی بهم دست نداده حواسم نیست.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( جمعه 89/7/9 :: ساعت 12:5 عصر )

»» جشن شکوفه ها

امروز روز اولی است که به کلاس اول رفتم!

کلاس اولی ها و دومی ها و سومی ها آمده بودند.

یکم ناراحت شدم.معلم اصول عقاید مان مرد است و این کمی ناخوشایند و سخت استUndecided

نمی دانم مجبور بودند مجججججبور بودند که معلم مرد بگذارند؟ییییک معلم اصول  عقاید زن Yellنتوانستند پیدا کنند؟!

!پدر پرسید: هدیه هم دادند در جشن شکوفه ها؟گفتم بله! برنامه ی درسی!Cool

 در مراسم که نشسته بودم حوصله نصیحت هایشان را که همیشه از این سخنران و آن 

سخنران می شنویم نداشتم.

دوست داشتم همان ب ی بسم الله جامع مقدمات را بگذارند جلویمان و بگویند درس شروع شده است.Innocent

بعد سخنرانی مدیر خودمان و مدیر مدرسه قبا؛ برنامه درسی هفتگی مان را دادند

دفترچه را باز کردم.نگاهی انداختم.

از کل جشن همین قسمت برنامه هفتگی اش خوش گذشت و بقیه تکرار مکررات بود برایم

هر روز یکساعت مباحثه داریم.آن هم جدی.مباحثه در دروسی که به شدت عاشقشان هستم را

خیلی دوست دارم.

و البته عاشق تمام دروسمان هستم.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( یکشنبه 89/7/4 :: ساعت 10:29 عصر )

»» منافق و حکمت

اخبار شبانگاهی و سخنان آقای بیــــــــــــــــــــــپ در محکوم کردن اهانت کنندگان به قرآن در ماجرای قرآن سوزی.

می گوید: باز این آمد.

می گویم: همچین چیز بدی هم نگفته است.

می گوید: چیز بدی نگفته است؟ منافق است!

یاد حدیثی از حضرت علی (ع) می افتم.

می گویم حضرت فرموده اند:

حکمت را هر کجا که باشد ، فراگیر ،

 گاهى حکمت در سینه منافق است بى تابى کند تا بیرون آمده و

 با همدمانش در سینة مؤمن آرام گیرد.حکمت ،گمشدة مؤمن است ،

 حکمت را فراگیر هر چند از منافقان باشد. (نهج البلاغه حکمت 79 و 80)

می گوید: من قرآن را هم از منافق یاد نمی گیرم!

 

با خود می گویم همین است که راه را گم کرده ایم.بی راهه می رویم و فکر می کنیم پیرو مولا علی (ع) هستیم!

 

فردی می گفت: ما خیلی چیزها را خودمان به دین اضافه می کنیم و انجام می دهیم فکر می کنیم خیلی دیندارتریم!

ان شاء‏الله خدا همه مان را به راه راست هدایت کند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( سه شنبه 89/6/23 :: ساعت 10:34 عصر )

»» نمره بازی

ساعت تقریبا دو بامداد دوشنبه هفتم اردی بهشت هشتاد و نه.

کتاب آشنایی با قرآن دو را با سفارش دوست عزیزم با خواندن سرفصل ها که همچین هم تفاوتی با کل متن نداشت تازه به پایان رسانده ام.

شکر خدایی و سلام و تشکری خدمت ثارالله و منتقم او و مادر والایش.

چند ساعت پیش وبلاگی از دختری طلبه از جامعة الزهرا را دیدم.در متنی انتقاد داشت به رواج نمره محوری در آن جا.

در نظرات آن پست، فردی نوشته بود: علمای آینده جامعه ی ما که این ها هستند چه خواهند شد؟!

هنوز در فکر آن کامنت هستم.

مسلم راهی که انتخاب کرده ام خیلی باریک است.

این راه با نمره محوری یا به تر بگویم با -نمره بازی- طی نمی شود.

هم امیدوار و هم ترسان...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( سه شنبه 89/2/7 :: ساعت 10:13 عصر )

<   <<   11   12      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پناهندگی دشمن به ابی عبدالله
مداهنه
مومن
همینم!
بازیافت زباله
سایه دنیا
عمر سعدی که من باشم
... کی گفته من بابا ندارم...کی گفته من بی کس و کارم...
اجلی که سر برسه حکما سر رسیده!
بیمارستان مهدیه
گفته
خب چرا آخه؟!
هیچ جا
---
به نام غیر اخلاق
[همه عناوین(120)]

>> بازدید امروز: 52
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 99984
» درباره من

!هاجَرَ _یُهاجِرُ _مُهاجَرَت _هاجِر!

» پیوندهای روزانه

بوی کاغذ طعم تایپ_محسن حدادی_ [4]
گل دختر _چند طلبه_ [12]
به نام بازسازی_زائر شهید_ [1]
پیامک های اخلاقی
بحث آزاد درباره اسلام_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_
اندیشه ولایت فقیه_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_ [3]
سوالات اعتقادی_مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات اخلاقی تربیتی_مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات مشاوره ای_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات خانوادگی_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_ [2]
موسسه نرم افزاری آوا مهر کوثر
کیستی ما_وحید یامین پور_ [1]
خبرنامه دانشجویان ایران
موسسه نور الزهرا
یک استکان چای داغ_دستنوشت های یک روحانی_ [2]
[آرشیو(37)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حاج آقا[45] . سوالات من[6] . بیمارستان مهدیه زایمان کاهش حرکت جنین .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
شب و تنهایی عشق
طریق یار
قافیه باران
تنهاترین عاشق
عطر حضور
ای دریغااااااااا
Sense Of Tune
عزیز دل
پایگاه سایبری شهید حاج حفظ الله عابدینی
نمیشناسم
کشکول
تأملات نوشتنی_فطرس_
گمنام
اینجا،آنجا،همه جا
عشق است و زندگی
همیشه یکی هست...
من.تو.ما
بو
شرکت نمین فیلتر
پندار
غار
وبلاگ اطلاع رسانی آقای امجد
آزاده عباسی
فتوبلاگ قلب اروند
فتوبلاگ قلب اروند2
سایت رضا امیرخانی
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان
مجله حوراء
یک روز در غسالخانه
منطقه آزاد چابهار
میترایسم

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان














» طراح قالب

کد موزیک