جشن عروسی درمدرسه هم برگزار شد البته من بخاطر مشکلی ناگهانی نتوانستم به عروسی برسم ولی به جشن عروسی حوزه رسیدم.
سفره عقد آنچنان که می خواستم نشده بود و کمی هم نیمه کاره گذاشته بودند.
تمااااام وسایل را گذاشته بودند در اتاق کنار سن؛ با توجه به اینکه دیروز هنگام خداحافظی هی تاکید کردم بچه ها!هررررچی اینجاست کارتون که تمام شد بگذارید داخل آرشیو و توی نمازخانه نماند.
بهرحال همانقدرش هم زیبا شده بود.همه هم فکر می کردند طراحی سن با من بوده و تا به من می رسیدند تشویق و تمجید می کردند.
نتیجه ی اخلاقی هم این شد که از این به بعد اسامی طراحان صحنه و تدارکات صحنه را در برگه آچهار بنویسم و جایی که دید دارد بگذارم تا دیگر زیر سیل تشکر نابجای مسئولین مدرسه له نشوم.
برای جشن عروسی حوزه دیر رسیدم البته سرویس دیر آمد.و وقت نشد تزئینات انجام دهیم و فقط میز را تزئین کردیم.
سخنران امروز یک متن را از رو خواند و قبل از شروع برنامه هم تهدید کرد مثل سخنران قبلی در جلسه ی نقد سخنران پا نشی و انتقاد کنی چرا سخنران از رو میخوند!
من هم یکم ناراحت شدم و ترجیح دادم بخاطر پیش نیامدن کدورت چیزی نگویم.ولی مدیر در جلسه نقد همان اول رو به سخنران گفت: چرا از رو میخوندی شما؟برای چی مقاله خواندی؟!
کلا امروز بچه ها بمب انرژی بودند.معلم ها می پرسیدند چه شده؟ می گفتیم ظهر عروسی بوده ایم.
زنگ منطق هم آن کلاسی ها آمدند و اعتراض کردند که صدای خنده و شوخی هایتان کلاس ما را آزرده خاطر کرده.
یکی میگفت: بچه ها از مردونه اعتراض کردند که چرا صداتون میاد اونور؟!