امروز رفتم مدرسه قبلی.
زنگ تفریح خورد و من داشتم رای های شورای دانش آموزی را می شمردم.
آنهایی که زنگ قبل این کار را انجام می دادند آمدند و کمی صحبت متفرق کردیم.
آخر گفتم: یک وقت کمک نکنید!
_ نه! ما می ریم که راحت رای ها را بشماری!
خندان رفتند و در را هم پشت سرشان بستند.
و من: