هر هفته میاد بهشت زهرا و چند قبر رو آب جارو می کنه پارافین می زنه گل پر پر می کنه
داماد و دخترم و نوه ام هستن...
پزشک بودند،
و مقیم سوئد
برای دیدن تنها فامیل دامادم که عمه اش بود به ایران و بم آمدند
شب رسیدند
و صبح شد.
و صــــــــــــــــــــــــــــــــبح شد عمرشان.
سحر ، آن زلزله ی کذایی شروع به کار کرده بود...