رفت آشپزخانه.
هیچ نبود و هیچ نداشت...
به یاد روزهای ثروت اش خیره شد.
تحقیر کرده بود فقرا را؛
پایش لیز خورد
مغز اش پخش شد..
آخر چرا نیرویی نداشت آشپزخانه ی قلبش...
کد موزیک