سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها! دوستی ات را محبوب ترین چیزها برایم قرار ده، ترس از خودت را ترس آورترین چیزها نزدم قرار ده وبا شوق به دیدارت، نیازهای دنیایی را از من بِبُر . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
!هاجَرَ _یُهاجِرُ _مُهاجَرَت _هاجِر!
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» گفته

 

 

چقدر این قرآن در اختیار ما هست و


 نمیریم سراغش تا حقایق زندگی خودمون رو پیدا کنیم.


پیامبر(ص) روز قیامت می گه


"رب ان قومی اتخذوا هذا القران مهجورا”


ماها با ضرب المثلها زندگی میکنیم نه با قرآن.


با از قدیم گفتن زندگی می کنیم ولی کاری به حرفهای خالقمون نداریم.


ما حقایق احکام رو نمی بینیم و همه چیز رو نقص می بینیم.


“والعادیات ضبحا فالموریات قدحا


همین طور قسم میخوره که بگه


ان الانسان لربه لکنود


انسان دست روی کمبودها میگذاره... 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( چهارشنبه 91/5/18 :: ساعت 1:46 صبح )

»» خب چرا آخه؟!

 

با هزار زحمت و استرس از هفته قبل تماس می گیری و

برای روز عروسیت با دوستات هماهنگ می کنی و می گن میایم.

مخصوصا کارت رو حتما به دست دوستان مجردت می رسونی که مادر پدر هاشون مطمئن باشن عروسیه. 

روز عروسی سرتو که می چرخونی می بینی هیـــــــــــــــــــــچکی نیومده. 


آخه عزیز من کاری دیگه داری ایــــــــــنهمه روز خدا وجود داره

یه روز دیگه قرار میزاشتی حتما باید سر عروسی من  می پیچوندی؟! 


سه چهار روز دیگه عروسی دوستمه، عروسی من که نیومد ولی من عقدش رفته بودم.

زنگی چیزی نزده و کارتی هم نفرستاده خب رسما دعوت نمیخواد بکنه.

آخه عروس عزیز! نمی خوای منو عروسیت دعوت کنی من بیچاره چه گناهی داشتم که نباید روز عروسیم می دیدمت؟!

 




پ.ن: سی تا کارت اختصاصی برای من بود که هر فردی رو خواستم دعوت کنم.

کارت ها رو به دوست هام و معلم ها و غیره دادم.

نکته جالبش این بود که با توجه به شناختی که از همه شون داشتم  وقتی قرار شد اونهایی که گفتن قطعا میان و اونهایی که

معلوم نیست بیان رو بنویسم کل افراد سی تا کارت رو درون لیست غیر قطعی ها نوشتم هرچند که خیلی ها گفته بودن میان!


خب عزیزان من شما دلتون میومد به شمای یک نفر یک کارت گنده بدیم اونوقت

برای خیلی از فامیل های ده دوازده نفره یک کارت بدیم و پشتش بنویسیم : آقای فلانی به همراه خانواده و داماد ؟!؟!



رسما از همه رفیق رفقا مرسی 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( شنبه 91/4/3 :: ساعت 2:41 عصر )

»» هیچ جا

می ری سمت یخچال

مقداری میوه بر می داری

میل می کنی و در آخر بشقابی مملو از پوست میوه داخل سینک ظرفشویی دیده می شود.اصلا!

نهار و شام می خوری و در آخر ظروف بر روی سفره باقی می ماند و می روی به دنبال کارهایت.مدرک داشتن

ظرف شستن که نگو حالت را بهم می زند.دعوا

پاک کردن گاز؟ جارو کردن و رفت و روب خانه؟اصلا.اصلا!

دخترم فلان کارو انجام میدی؟

-درس دارم.؛ مدرک داشتنحال ندارم.؛ قابل بخشش نیستحسش نمیاد.؛ گیج شدمبه پسرت بگوتهوع‌آور

 

 


حالا می روی به خانه ی خودت از خانه ی مادرت.شرمنده

ظرف میوه را میشویی و خشک می کنی و برق می اندازی ظرف غذا را نیز همچشمک

سفره را نیز همچشمک

جارو و رفت و روبجالب بود

یخ حوضجالب بود

سابیدن مسجالب بود

خانم! یک کم بشین استراحت کن!درساتو خوندی؟خسته کننده

- کارهام مونده دوست داشتن



هیـــــــــــــــــــــــــچ جا خونه ی خود آدم نمی شه مؤدب



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( پنج شنبه 91/3/18 :: ساعت 3:57 عصر )

»» ---

دلم می خواد کل ایام فاطمیه دور باشم.

از همه.

ایام فاطمیه است دیگه.

اشالا که بتونم لونه نباشم.خونه باشم.تنهای تنهای تنها....



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( سه شنبه 91/1/15 :: ساعت 2:39 عصر )

»» به نام غیر اخلاق

به نام غیر اخلاقی از این واقعیت ها بگذر.

اما واقعیت ها از من و تو  ِجامعه نمی گذرند.

واقعیت تلخ تلخ است

آنقدر تلخ که...

تا حالا دیدی یکی از صبح تا شب چیزی نخوره؟ رژیم لاغری نیستا، فقط پول نداره همین!


دستمزد میلیونی فوتبالیست ها از بیت المال

از بیت المال ای که برای همین هایی است که یک صد تومنی هم برایشان کلی پول است...

کمک مالی به کشور های قحطی زده و نزده از بیت المال...

خلاصه می گم می خوای با اینهمه بد بختی توی جامعه که یکی از معمولی هاش اینه

سرتو بگیر بالا با افتخار بگو ما همچین استفاده هایی از بیت المال داریم...

 

 

 

صورت خسته نگران و بی آرامش و مریض که غایم شده بود زیر آرایش غلیظ
زخمی از خاطرات تلخ دیروز     چشم میدوخت به خیابون سرد بی روح
با تحمل سنگینی نگاه آدما
ادامه میداد او به راه نا تمام
و اولین بار برای آخرین راه بهتره بگم بگم که آخرین چاه
تنها دو دل تو فکر و با تعجب دنبال چی بود پول یا توجه؟
تو روزگاری که هرکسی دنبال آشناست دخترک میگرده پی یه فرد ناشناس
که از اون غریبه ها یه عده ماییم آروم اشاره زد که شیشتو بده پایین
فقط میتونیم امشب و با تو باشیم و بس اینو گفت و نشست و در ماشینو بست
پسر میخواست سر صحبتو وا کنه زود تیکه مینداخت منتظر واکنش بود
ولی دخترک صداشو نمیشنید تو دنیایی بود که به سادگی نمیشه دید
دیدی که بعضی وقتا بغضی تو گلوته نمیخوای گریه کنی جلو کسی که پلوته
هــــــــــی امان از زمان زمانی که دیگه برد توان از این زبان

بی همراه و بیهوده رهسپار این راه بی نور و هم صدا سپرده خود رو به دست باد

اسیر زندون لحظه ها تو دلش دردای بیکران

خسته از حرفای دیگران اسیر مردای بیمرام و اشک میباره باز

پسر گفت لعنت به این بخت بد خونه ی ما میمونه واسه یه وقت بعد
سعی نکن با سکوتت زیر پوستم بری اگه پایه ای میتونیم خونه دوستم بریم
خــــب حاضری با دو نفر باشی یا نه؟ معلوم که رفتار دخترک ناشیانست
سوال تکرار شد حاضری باشی یا نه؟ و دختر به فکر یک شب و یک آشیانست
گفت بریم من که همه چیو از دم باختم گناهش پای اونا که منو پس انداختن
عصبانی از خاطرات خاموش قدیمه پی محبت میگرده توی آغوش غریبه
تو خونه ای رشد کرد که عشق نبود جای عشق مشت و فحش و زیر چشم کبود
پدری که جلو مشکلات مختلف ضعیفه فقط زورش میرسه به دختر  ضریفش
با خودش گفت پشتم به کیا قرصه خونوادم اونارو خدا بیامرزه
اون موقع کی بود احترام به حرفاش بزاره حالا مجبور بود تنشو به حراج بزاره

بی همراه
و بیهوده رهسپار این راه بی نور و هم صدا سپرده خود رو به دست باد

اسیر زندون لحظه ها تو دلش دردای بیکران

خسته از حرفای دیگران اسیر مردای بیمرام واشک میباره باز

ببین تو این قصه هارو میشنوی و میری بعد چند بار شنیدن ازش میگذری و سیری
ممنون از اونی که به دیگری شعرمو پاس داد بگذریم بریم سراغ ادامه داستانی
که امروز نوشتنش رو مود من بود این یه دردیه که به خیلیا بوده مربوط
کوه غم بود
ولی یه نور انبوه پشت کوهه واسه ناامیدی زوده هنوز
کاری ندارم به اینکه کارش خلاف شرعه ولی واسه رابطه ها اول علاقه شرطه
وگرنه یه روحه که روی جسمی سواره چطور تو آغوشی بره وقتی حسی نداره
تو این روزگار دردناک و سیاه بی شرم ای کاش بگه نگهدار من پیاده میشم
راه برای ادامه دادن زیاده بیشک ای کاش بگه نگه دار من پیاده میشم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( سه شنبه 91/1/15 :: ساعت 11:31 صبح )

»» 000

امروز
بعد 7-8 سال
پارک بعثت
کنار دریاچه
با کلی آدم
باز هم
مثل همون 7-8 سال پیش
احساس کرد
احساس کرد هنوز هم 7-8 سااااله که تنهاست
هنوز هم 7-8 ساله که هیچکیو نداره
هیچکیو
دقیقا مثل همونوقتها


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( سه شنبه 91/1/8 :: ساعت 7:36 عصر )

»» 0

شوقی برای سال نو نیست

 

حتی ذره ای

حتی ذره ای...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( یکشنبه 90/12/28 :: ساعت 3:51 صبح )

»» کدام؟

دبیرستان و پیش دانشگاهی که می رفتم

حس می کردم بچه ها منو به عنوان آدمی که ازشون مذهبی تره و

بیشتر از سنش میدونه میشناسن.

حالا که فکر می کنم حس می کنم اون ها آدم های بزرگواری بودند و

می خواستن با اون رفتارهاشون به من حس ارزشمندی القا کنند تا آدم بشم...

حالا نمیدونم این بوده یا اون بوده؟!قاط زدم 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( شنبه 90/11/29 :: ساعت 7:54 عصر )

»» اراذل

می گه : ...یه مـــــــــــــــــــــــــــــــــُشـــــــــــــــــــــــت اراذل و اوباش...

 

 

 

_هر وقت احسااس کردی اینا می ارزن می تونی نجاتشون بدی! 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( جمعه 90/10/23 :: ساعت 6:13 عصر )

»» 7

از پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام:

 

أنت بمنزلتی من ربی!

یعنی پیغمبر اکرم کسی است که می تونه از تک تک ماها امیرالمومنین بسازه اما ما هستیم که نمی خواهیم!

ضعف از فاعل نیست ضعف از قابل است، امیرالمومنین گیرنده اش قوی بود، شد میزان اعمال!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یک مهاجر ( چهارشنبه 90/9/16 :: ساعت 6:32 عصر )

<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پناهندگی دشمن به ابی عبدالله
مداهنه
مومن
همینم!
بازیافت زباله
سایه دنیا
عمر سعدی که من باشم
... کی گفته من بابا ندارم...کی گفته من بی کس و کارم...
اجلی که سر برسه حکما سر رسیده!
بیمارستان مهدیه
گفته
خب چرا آخه؟!
هیچ جا
---
به نام غیر اخلاق
[همه عناوین(120)]

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 7
>> مجموع بازدیدها: 96258
» درباره من

!هاجَرَ _یُهاجِرُ _مُهاجَرَت _هاجِر!

» پیوندهای روزانه

بوی کاغذ طعم تایپ_محسن حدادی_ [4]
گل دختر _چند طلبه_ [12]
به نام بازسازی_زائر شهید_ [1]
پیامک های اخلاقی
بحث آزاد درباره اسلام_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_
اندیشه ولایت فقیه_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_ [3]
سوالات اعتقادی_مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات اخلاقی تربیتی_مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات مشاوره ای_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_
سوالات خانوادگی_کلوب مرکز ملی پاسخگویی_ [2]
موسسه نرم افزاری آوا مهر کوثر
کیستی ما_وحید یامین پور_ [1]
خبرنامه دانشجویان ایران
موسسه نور الزهرا
یک استکان چای داغ_دستنوشت های یک روحانی_ [2]
[آرشیو(37)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حاج آقا[45] . سوالات من[6] . بیمارستان مهدیه زایمان کاهش حرکت جنین .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
شب و تنهایی عشق
طریق یار
قافیه باران
تنهاترین عاشق
عطر حضور
ای دریغااااااااا
Sense Of Tune
عزیز دل
پایگاه سایبری شهید حاج حفظ الله عابدینی
نمیشناسم
کشکول
تأملات نوشتنی_فطرس_
گمنام
اینجا،آنجا،همه جا
عشق است و زندگی
همیشه یکی هست...
من.تو.ما
بو
شرکت نمین فیلتر
پندار
غار
وبلاگ اطلاع رسانی آقای امجد
آزاده عباسی
فتوبلاگ قلب اروند
فتوبلاگ قلب اروند2
سایت رضا امیرخانی
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان
مجله حوراء
یک روز در غسالخانه
منطقه آزاد چابهار
میترایسم

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان














» طراح قالب

کد موزیک